فیک کوک و ا/ت [ عاشقی ]

پارت ۹

( مجری : )
: اینم از افتتاحیه سالن اجتماعات جدید
همه دست زدن
( شب )
لباسم و پوشیدم ( عکس میدم ) و موهامو بالا نبستم پایین بستم یه رژ ملاییم زدم
+ از پله هااومدم پایین که دیدم کوک با سرو وعضی خوشگل نشسته
* سلام
+ خداحافظ
* جایی میری ( نه داره میاد خونه )
+ اره دارم میرم قرار اشنایی
* ( با نگاهی غضب امیز ) اهااا
+ بای
* بای
( توی کافه )
وارد کافه شدم دیدم کوک اونجاست ( توی ذهنش ) + خدایا این چرا اینجاست شایدم چون جه سو داره دوس دخترشو معرفی میکنه گفته اینم باشه اخه هرچی نباشه دوستشه . رفتم سر میز نشستم و سلام کردم.
( دوس دختر جه سو > )
> سلام
+^ سلام خوبید
< بله..
+ اسمتون چیه ؟
< لی لنا هستم
+ چه اسم خوبیییه
< اسم شما چیه
+ کیم ا/ت هستم . خوش وقتم
< منم
× خب خب ا/ت تو نمیخوای از سینگلی در بیای ؟
+ اممم چیزه...... میخوامممممم
× خب کوک بگرد ی پسر خوشگل واسه ی ا/ت خانم ما پیدا کن .
* اتفاقااا....
+ خ..و..د..م.. یکی س..ر..ا..غ دارم
×<^ اوهههههه
( که کوک نگاهی ترسناک براش رفت )
* پس اینطوره .ا/ت رل داری ؟
+ اممم نه
* اهااا
( شام خوردن )
+ خب من میرم خونه
* واستا باهم بریم ..
+ باشه
( توی ماشین )
( کل راه اهنگ بی کلام پخش شد )
+ ممنونم
* خواهش ( سرد )
رفتم بالا و لباسامو عوض کردم. روی تخت افتادم اوفییی کشیدم
+ اخه مگه گاوی این حرفوووو زدیییی اهههه( به خودش داره میگه )
( صبح )
با سردرد بدی بیدار شدم . محیط برام اشنا نبود .
انگار بیمارستان بود.
* به هوش اومد
+ من چرا اینجام ؟ ؟ هاااا؟